×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عاشقی

وصال

در وصل هم زعشق تو ای گل در آتشم عاشــق نمی شوی کـه ببینی چــه می کشم با عقل آب عشق به یک جو نمــی رود بیــچاره مــن ، کــه ساخــته از آب و آتــشم دیشب سرم به بالــش ناز وصـال و باز صبح است وسیل اشک به خون شسته بالشم پروانه را شکایتی ازجـور شمـع نیست عمری است درهوای تو می سوزم و خوشم خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست شاهــد شــو ای شــرار محــبت کــه بیغــشم بـــاور مکن که طـعنه طــوفان روزگار جــز در هــوای زلــف تــو دارد مشــوشــم سـروی شدم به دولت آزادگی کــه سر بــا کـس فــرو نیــاورد ایـن طــبع سـرکشم دارم چو شمـع، سرّ غمش بر سر زبان لب می گزد چو غــنچه خـندان کـه خامــشم هر شب چـو ماهـتاب به بالین من بتاب ای آفــــتاب دلــکش و مــــاه پــــریوشــم گـر زیر پیرهن شــده، پنهان کـنم تو را ســـحر پـــری دمــیده بــه پیــراهن کـــشم لب بر لـبم بنه به نــوازش دمی چـو نی تــا بشــنوی نــــوای غــزل های دلکشـــم ساز صبا به نــاله شــبی گفت شهریــار این کار توست من همه جور تـــو می کشم
سه شنبه 26 فروردین 1393 - 1:15:47 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم