×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عاشقی

بند

ـــه خودم آمدم انگار تویـــی در من بود این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود آن به هر لحظه‌ی تب‌دار تو پیوند منم آنقدر داغ به جانـــم کـــه دماوند منم با توام ای شعر ... و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد و زمـــان چنبـــره زد کار به دستم بدهد من تورا دیدم و آرام به خاک افتادم تو نباشی من از اعماق غرورم دورم زیـــر بی‌رحم ترین زاویـه‌ی ساطورم با توام ای شعر ، به من گوش کن نقشه نکش حرف نزن گــوش کن ریشه به خونابه و خـــون می‌رسد میوه که شد بمبِ جنون می‌رسد محضِ خودت بمب منم،دورتر می‌ترکـــم چند قدم دورتـــر حضرتِ تنهـــای بـــه هم ریخته خون و عطش را به هم آمیخته دست خراب است،چرا سَر کنم آس نشانـــم بده بـــــاور کنــــم دست کسی نیست زمین گیری‌ام عاشقِ این آدمِ زنجیــــری‌ام شعله بکِش بر شبِ تکراری‌ام مُرده‌ی این گونــه خود آزاری‌ام خانه خرابیِ من از دست توست آخــرِ هر راه به بن بستِ توست از همــه‌ی کودکیَم درد ماند نیم وجب بچه‌ی ولگرد ماند من که منم جای کسی نیستم میــــوه‌ی طوبای کسی نیستم گیــجِ تماشای کسی نیستم مزه‌ی لب‌های کسی نیستم مثل خودت دردِ خیابانی‌ام مثل خودت دردِ خیابانی‌ام و از آن روز کـــه در بند تـــوام آزادم
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 - 10:11:31 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم